*سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند.
سرامتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد.
شد هجده، بالاترین نمره!
*نشسته بود زار زار گریه میکرد. همه جمع شده بودند دورمان.
چه می دانستم این جوری می کند؟ میگفتم:“مصطفی طوریش نیس. من ریاضی رد شدم. برای من ناراحته.” کی باور میکرد؟
عیدمبعث مبارکباد
حتی نمره امتحان که برای یک محصل همه چیزش است.