۱۲ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۴۶
۲ نظر Share

محبین147»

توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود
سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد
رختخوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم
می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم
اون شب سرما به بدنم نفوذ کرد و مریض شدم
اما روحم شفا پیدا کرد
چه مریضی لذت بخشی..

شهید "چمران"

نظرات (۲)

  1. آقای سعیدی
    آقای سعیدی ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۱۰
    دکور زیبایی رو داشتیم دست آقایان نوربخش و سعیدی نیا و گلفشان و سالاری درد نکنه
  2. msnbrk
    بعضی اوقات برای مشکلات همنوعان،
    کاری از دست آدم بر نمیاد...
    ولی میتونه با یه کاری همدردی شو ثابت کنه...
    برای اینکه خودش حداقل بدونه که نباید بی تفاوت باشه!!!
    برای احیای وجود خودش...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی