پسرم دیر نکنی!نگرانتم
پسر،فقط مادر رانگاه کرد.
ازپدرت جدانشو،اوحواسش به تو هست..
پسربازهم نتوانست چیزی بگوید.فقط مادرش رانگاه کرد.
مادر،پسرش را بوسید،پرده راکنار زدوگفت:
آقا!علی اصغر آماده س
پسرم دیر نکنی!نگرانتم
پسر،فقط مادر رانگاه کرد.
ازپدرت جدانشو،اوحواسش به تو هست..
پسربازهم نتوانست چیزی بگوید.فقط مادرش رانگاه کرد.
مادر،پسرش را بوسید،پرده راکنار زدوگفت:
آقا!علی اصغر آماده س
میتوانند در آینده "علی اکبر حسین" باشند...!